به
این فکر می کنم ؛ چند تا مقدمه برای نشریات بسیج نوشته ام ، چند تا پاورقی ، چند
تا ستون ... نمی دانم. ولی احتمالا این اولین باری است که برای پایان یک نشریه
مطلب می نویسم . البته اسم بهترش خبرنامه است. خبرنامه ای که اسم نداشت و به همین
دلیل اسمش شد گمنام .
حالا
چرخ ، چرخیده و چرخیده، رسیده به میرزا تا کاری که شروع کرده خودش تمام کند.
ویژه
نامه ای در کار نیست، قرار هم نیست که کلا برویم، قرار است ، شکل عوض کنیم و
شکیل تر شویم، اگر خدا بخواهد .
در
ضمن دیگر گمنام نیستیم .
از
همه دوستانی که خبرنامه را دریافت می کردند و حتی شده به قدر سلامی ، برایمان
پیغام می گذاشتند ، سپاسگزارم .
برای شروع مسیر تازه ، با گوش جان ، شنوای نظرات یاران ماندگار هستیم
خوش
به حال خانه هایی که رو به خیابانند!
حتم
دارم این خانه های بزرگ هم ؛ وقتی دسته های کوچک عزاداری از کنارشان رد می شود ،
گریه می کنند.
حتم
دارم دلشان می خواهد بروند توی صف ها تا موقعی که مداح صدا خش دار می گوید : سقای
دشت کربلا...
جواب
بدهند: ابالفضل...
حتم
دارم دل توی دلشان نیست دست خانه های کوچک توی کوچه ها و بن بست ها رابگیرند و راه
بیفتند دنبال دسته .
ولی
چه کار کنند . سهمشان از ده شب و روز عزاداری شده همین عبور چنددقیقه ای دسته ها .
همین توقف یک شبه ایستگاه های نذری. خانه های نوساز بر خیابان ، بعد چند محرم ، کم
کم به عبوردسته ها عادت می کنند . کم کم نوحه ها را حفظ می کنند و هیچ بعید نیست
گریه دسته اصغرشان با گریه عباس فرق کند.
حالا نمی دانم چه غبطه ای می خورند وقتی می بینند
خانه ای بعد چند سال گریه کردن پای دسته "حسینیه" می شود.چه آهی می
کشند!
خوش
به حال خانه هایی که آخر ، حسینیه می شوند.
صفحه اینستاگرام امیرحسین معتمد
برای خواندن نشریه کلیک کنید. دریافت