یاران ماندگار

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

اتمام"گمنام"ی


به این فکر می کنم ؛ چند تا مقدمه برای نشریات بسیج نوشته ام ، چند تا پاورقی ، چند تا ستون ... نمی دانم. ولی احتمالا این اولین باری است که برای پایان یک نشریه مطلب می نویسم . البته اسم بهترش خبرنامه است. خبرنامه ای که اسم نداشت و به همین دلیل اسمش شد گمنام .

حالا چرخ ، چرخیده و چرخیده، رسیده به میرزا تا کاری که شروع کرده خودش تمام کند.

ویژه نامه ای در کار نیست، قرار هم نیست که کلا برویم، قرار است ، شکل عوض کنیم و شکیل تر شویم، اگر خدا بخواهد .

در ضمن دیگر گمنام نیستیم .

از همه دوستانی که خبرنامه را دریافت می کردند و حتی شده به قدر سلامی ، برایمان پیغام می گذاشتند ، سپاسگزارم .

برای شروع مسیر تازه ، با گوش جان ، شنوای نظرات یاران ماندگار هستیم




خوش به حال خانه هایی که رو به خیابانند!

 

حتم دارم این خانه های بزرگ هم ؛ وقتی دسته های کوچک عزاداری از کنارشان رد می شود ، گریه می کنند.

حتم دارم دلشان می خواهد بروند توی صف ها تا موقعی که مداح صدا خش دار می گوید : سقای دشت کربلا...

جواب بدهند: ابالفضل...

حتم دارم دل توی دلشان نیست دست خانه های کوچک توی کوچه ها و بن بست ها رابگیرند و راه بیفتند دنبال دسته .

ولی چه کار کنند . سهمشان از ده شب و روز عزاداری شده همین عبور چنددقیقه ای دسته ها . همین توقف یک شبه ایستگاه های نذری. خانه های نوساز بر خیابان ، بعد چند محرم ، کم کم به عبوردسته ها عادت می کنند . کم کم نوحه ها را حفظ می کنند و هیچ بعید نیست گریه دسته اصغرشان با گریه عباس فرق کند.

حالا  نمی دانم چه غبطه ای می خورند وقتی می بینند خانه ای بعد چند سال گریه کردن پای دسته "حسینیه" می شود.چه آهی می کشند!

خوش به حال خانه هایی که آخر ، حسینیه می شوند.

صفحه اینستاگرام امیرحسین معتمد


برای خواندن نشریه کلیک کنید.  دریافت

۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهندس سلام(چه خبر؟ ازکجا؟)

نشریه هشتم گمنام همراه بود با شروع سلسله مصاحبه هایی با دوستان همراه و"یاران ماندگار"، این بار بخاطر رویکرد آخرین سری از نشریه با نام "گمنام" و أن شاالله آغاز به کار سری جدید نشریه، مصاحبه با آقای نیکنژاد را در این پست جدا خدمت دوستان ارایه میکنیم. وبعداز آخرین سری نشریه گمنام، منتظر نشریه رسمی تر "مجمع" خواهیم بود.


بدون اغراق در سال‌های 82 تا 87 که من در دانشگاه بودم، تنها بسیجی‌ای بود که توانسته بود تیم موفقی از افراد با ظاهرهای گوناگون و بعضاً ناهمگون با شکل متداول بسیجی‌ها، تشکیل دهد و با هدایت آن تیم، نام بسیج را درخشان‌تر کند. نشریه‌ای علمی فرهنگی با تیراژ 1000 نسخه چاپ کند و نه تنها در دانشکده‌های فنی، که در دانشکده‌های کشاورزی و ریاضی بفروشد و ظرف دو سه روز کل چاپ آن تمام شود. نشریه‌ای با مخاطب عام، گیرا و جذاب. آن هم در فضای سیاسی آن روزهای دانشگاه

سلام مهندس.

سلام مهندس شخصیتی داشت دقیقاً مشابه خودش. علمی، مودب، پویا و همه‌فهم

در همان سال‌ها واحد خواهران بسیج دانشکده‌های فنی را تشکیل داد و پیگیر استقرار بسیج در تمام دانشکده‌های فنی دانشگاه بود.

در فضای دوستانه نیز برای آموزش و توانمندسازی دوستانش کوچک‌ترین مضایقه‌ای به خرج نمی‌داد. آشنایی من با نرم‌افزار publisher و ریزه‌کاری‌های کار نشریه، به دلیل وقتی بود که او صرف آموزش ما کرد.

امروز بعد از سیزده سال از اولین آشنایی من با او، افتخار می‌کنم که نام آن مهندس جوان و خوش اخلاق، در میان خط‌شکنان توسعۀ صنعتی ایران می‌درخشد.

شهریار نیک نژاد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل پرسش و پاسخِ نه چندان برخط من (سیدحامد کاظمی) با ایشان است که البته بعد از حال و احوالِ دوستانۀ معمول، مطرح شده است:


ادامه مطلب...
۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۱:۳۴ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰